برای بابایی
سلام بابایی مهربون...خوبـــــــی؟ من و حسنا کلی دلمون تنگ شده میدونم که توهم کلی دلت واسه مون تنگ شده چند تا از عکسهای جدید حسنا رو واست گذاشتم که یکم دلت باز بشه این عکس مال تو راهه وقتی واسه صبحانه وایستادیم اینم مال وقتیه ک مامان با شکلات سرگرمش میکرد که بغلش بره باباهم رو دستش نگهش میداشت که بغل اونم بره اولش ک ترسید ولی بعد اروم شد و من و که میدید گریه میکرد و بعد 1ساعت ک یخش باز شد شروع به فضولی کرد موهاشم ک مطی بست خونه حمیدم میخواست از پله ها بره بالا وقتی ک گذاشتمش تو تاب اولش هنگ بود بعد ک یه تکون خورد ترسید اخرم.... موقع رفتن خونه ی...
نویسنده :
مامانی
22:50